کد مطلب:125529 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:349

نور حسن
ای علوی ذات و خدایی صفات

صدرنشین همه ی كاینات



سید و سالار شباب بهشت

دست قضا و قلم سرنوشت



زاده ی طوبی و بهشت برین

نور خدا در ظلمات زمین



نوردل و دیده ی ختمی مآب

سایه ای از پرتو تو آفتاب



علت غایی همه ممكنات

عمر ابد داده به آب حیات



پاكترین گوهر نسل بشر

جن و ملك بر قدمش سوده سر



صاحب عنوان بشیر و نذیر

بر فلك وحی سراجی منیر



آینه ی پاك كه نور خدا

تابد از این آینه بر ما سوی



باب تو سرسلسله ی اولیاست

چشم پر از نور خدا مرتضی است



مادر تو دخت پیمبر بود

آیه ای از سوره ی كوثر بود



پرده نشین حرم كبریا

فاطمه آن زهره ی زهرای ما



عاشق كل، حضرت سلطان عشق

خون خدا، شاه شهیدان عشق



با تو ز یك گوهر و یك مادر است

ظل خدایی تواش بر سر است



آیه ی تطهیر به شان شماست

حكم شما امر اولی الامر ماست



سینه ی سینای شما طور وحی

نور شما شاخه ای از نور وحی



در رمضان ماه نشاط و سرور

ماه دعا، ماه خدا، ماه نور



نورفشان شد ز دو سو آسمان

در دو افق تافت دو خورشید جان





[ صفحه 73]





وحی خدا از افق ایزدی

نور حسن از افق احمدی



مشك و گلابی به هم آمیختند

در قدح اهل ولا ریختند



ای رمضان از تو شرف یافته

نور تو بر جبه ی او تافته



نیمه ی ماه رمضان عزیز

گیسوی مشكین تو شد مشك بیز



نور خدا تافت از آن روی ماه

خاصه از آن چشم درشت سیاه



سرخی گل عكس گل روی توست

ظلمت شب سایه ی گیسوی توست



روز كه خورشید درخشان صبح

سر زند از چاك گریبان صبح



سرخی آن نور و پگاه سپید

روی افق نقش تو آرد پدید



ای رخ تو در رمضان بدر ما

هر سر موی تو شب قدر ما



دیده كه بی نور تو شد كور به

سر كه نه در پای تو در گور به



بعد علی شاخص عترت تویی

وارث میراث نبوت تویی



مصلحت ملت اسلام و دین

كرد تو را گوشه ی عزلت نشین



هیچ گذشتی چو گذشت تو نیست

آن كه ز شاهی بكشد دست كیست؟



صبر هم از صبر تو بی تاب شد

كوزه شد و زهر شد و آب شد



بعد شهادت نكشید از تو دست

تیر شد و بر تن پاكت نشست



سبزه برآمد ز گلستان دین

تا رخ تو سبز شد از زهر كین



ریشه ی دین گشت همایون درخت

تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت



ملت اسلام كه پاینده باد

مشعل توحید كه تابنده باد،



هر دو رهین خدمات تواند

شكرگذارنده ی ذات تواند



تا ابد ای خسرو والامقام

بر تو و بر دین محمد سلام



كلك «ریاضی» كه گهرریز شد

ز آن نظر مرحمت آمیز شد





[ صفحه 74]